بسم الله الرحمن الرحيم


 


 


ز ديوار مي گرفت ، گام هاي کوتاه و نرمش خنده مي کردند به قدم هاي تند ِ دخترک ِ بازيگوش همين چند ماه قبل . حالا ، اوضاع فرق داشت . ! کمي آنطرف تر از سينه اش ، دخترکي فال گوش ِ قلبش ايستاده بود . دستش ، دست مي کشيد روي واژه هايي که به ضرب آهنگ تپش هاي خسته اي ، منتظر برايش لالايي مي خواندند و بس . !


کمي آن طرف تر ، دستي که بر سر دخترش مانده بود ، به دست روي ديوار فخر مي فروخت . دست مي کشيد ، آرام آرام روي بار شيشه اش . !  لبخند مي زد ، از ژرفاي جانش ، مي خنديد ، سرخ مي شد و آرام زير لب زمزمه مي کرد روز ِ آشنايي با مرد زندگيش را  . 


کنار تر ، جهش ژني ِ مغلوبي ، غالب شده ؛ لبخند مي زد به تمام عشقي که در کمد صورتي ِ لباس هاي کوچک ِ تا شده را مي بست و  عاشقانه اي جديد سر مي انداخت ؛ يکي رو ، يکي زير . 


روي ميز نشسته در پذيرايي ، تنگ ماهي کوچکي التماس مي کرد به لبخند خشک شده ي ماهي ِ گلي ِخسته اي که دراز کشيده بود . آب روي دست هايش بلندش مي کرد . قسم مي داد ، خدارا خدارا . ! هي آب روي نفس هاي بي جانش مي ريخت ، التماس مي کرد . بي فايده بود . ! 


آفتاب مي تابيد ، باران مي باريد ، دانه در دل خاک پنهان شده بود اما بي رحمي ِ موشک ِ شيميايي سي و چهار سال قبل ، لبخند مي زد به شکوفه اي که سر بر نياورده ، سرش را بريده بود . 


مرد ، پنهان از نگاه هاي تمام زندگي اش ، نمازش را قامت مي بندد . نشسته ، قربه الي الله . ! 


به همين سادگي بي بازگشت يک جهش ژني مغلوب 


به همين تمام شدگي تازگي ِ هفت سين که همين چند ساعت قبل چرخ مي زد به تنگ 


به همين بي ثمري ِ خاکي که شوق جوانه دارد و ويران شده 


به همين شکستگي غرور زانوان مردي که مي بايست ايستاده باشد ؛ 


شکستم . !


همين شکستن ِ بار آخر


ترد تر


خرد تر


و شکستني تر . !


___


#س_شيرين_فرد 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مد و زیبایی ...رشحات (جهان سلامت) خاطرات روزانه من Paul شکوفه هيئت اباصالح المهدي(عج) روستاي هريان چگونه سونوگرافي انجام دهيم