بسم الله الرحمن الرحيم


 


 


شايد دوازده سال ! دقيقش را شماره نکرده ام اما همينطور حدودي که نگاهش مي کنم ، يازده دوازده سالي مي شود . يازده دوازده سال دور و نزديک که به بي خبري از هم طي کرديم و سرانجامش رسيد به انقلاب تکنولوژي . ! نه ! انقلاب تکنولوژي ظهور گوشي هاي هوشمند و اسمارت واچ ها و اپ هاي مختلف نبود ، انقلابش ، غريب آبادي بود به نام اينستاگرام ، ناکجا آبادي به نام توييتر و فيس بوک . حالا ما مانده بوديم و يک دهکده ي جهاني ! دهکده اي که يک طرفش جهان بود و سوي ديگرش آنقدر کوچک و صميمي که مي توانستيم سال هاي دور مانده ز هم را با تنها يک سرچ ساده ، بهم نزديک کنيم .


زهرا بود ، حاجي صدايش مي کرديم ! حاجي را پيدا کرده بودم و از ترس انقلاب ديگري که نکند سر جنگ با اين انقلاب نزديک کردن ها داشته باشد و نگذارد تا حتي يک دل سير نگاهش کنم ، دو دستي ، سفت چسبيده بودمش . حاجي را از سال هاي نه چندان دور مدرسه به ياد دارم ، از پان ايست هايي که به احترام آقا امام زمين پا به زمين مي کوبيديم ، از سان دادن هاي خانم بازدار ، از الهي عظم البلا هاي دسته جمعي ، از رقابت سرسختي که زنگ هاي نماز بينمان در مي گرفت که چه کسي، زودتر صف اول را اشغال مي کند . از چادر هاي ما اولي ها که زرد بود ، دومي ها که ياسي بود و سومي ها که صورتي بود . از " تکاپوي زله محبوب هرچي دله "  از شب مدرسه ماندن ها ،باشگاه نخبگان خلاق .  او را از سال هاي دور و نزديکي به خاطر داشتم که با هم بزرگ شده بوديم ، گفته بوديم ، خنديده بوديم ، گريسته بوديم ، درد کشيده بوديم اما تنها نبوديم . تنها نبوديم و بي معرفتي خودمان تنهايمان کرد تا همين حالا .


گياه پزشکي مي خواند . به عنوان يک معلم حس مي کردم بايد بدانم لااقل گياه پزشکي چيست ! سعي کردم بيشتر بدانم ، از او پرسيدم وقتي پاسخ داد ، وامانده بودم ! 


- فکر مي کردم گياه پزشکي درمان بيماري هاي انساني و گياهيه 


- نگي اينو جايي ها 


و از همان خنده هاي دو تايي که سال ها با ما غريبه بود . 


گياه پزشکي ، درواقع ، پزشک ِ گياه شدن بود ! گياه را سال ها پروريدن ، آب و خاکش نرم کردن ، آفتابش دادن ، به وقت بيماري و انگل و ويرووس همراهش جنگيدن بود . گياه شناسي ، يک مطب بود که سر درش نوشته بود " دکتر حاجي " با يک اتاق انتظار سبز که در اتاق پزشک ، حاجي نشسته بود و روان نويسي به دست گرفته بود و داشت با دقت حرف هاي حسن يوسفي را که مقابلش نشسته بود گوش مي داد و تند تند روي سربرگ سبز رنگي به نام دکتر حاجي ، نسخه مي نوشت . حسن يوسف مي گفت ؛ مي خواهد زودتر سرپا شود ، چيز قوي تري نيست که تجويز کند ؟! و حاجي سر تکان مي داد و مهر نظام گياه پزشکي اش را روي کاغذ ميفشرد . گياه پزشکي ، سرفه هاي شمعداني داخل اتاق انتظار بود ، تپش قلب هاي شقايق که امانش بريده بود ، گياه پزشکي برگ هاي بريده ي انجير بي تاب اتاق انتظار بود که بايد بخيه مي خورد ، گياه پزشکي آلسترومرياي پير بود که براي جکاب سالانه آمده بود . گياه پزشکي همه ي اين ها بود و يک چيز نبود ! يک چيز مهم . ! شمعداني سرفه مي کرد ، شقايق نفس نفس ميزد ، انجير طول اتاق انتظار را بار ها رفته بود و آمده بود ، سنسورياي کوچک درگوش مادرش مي گفت ؛ مامان آمپول ننويسه ، آلسترومريا مجله هاي پزشکي روي ميز را زير و رو مي کرد اما ، اما کاکتوسي قامت خميده ، کنج اتاق انتظار کز کرده بود . تمام اين سال ها را راست و محکم ايستاده بود ، آنقدر محکم که حالا خم نشده بود ، شکسته بود ! درد او ويرووس و باکتري و انگل نبود ، درد او جسمش نبود ، جانش بود و نمي دانست آيا گياه پزشکي ، جايي براي حرف هاي سر به مهر سينه اش دارد يا نه . ؟! آيا گياه پزشکي مي آيد آرام بنشيند کنار حسن يوسف فسرده حال من و در آغوشش بگيرد تا برايش ببارد و ببارد و ببارد ؟! آيا گياه پزشکي جايي دارد براي گلدان هاي اتاق من که بار تنهايي مرا به دوش مي کشند و با جان و دل شنونده ي تمام اشک ها و ناله ها و از درد فرياد کشيدن هايم هستند و آنقدر در خودشان مي ريزند درد مرا ، که پس از مدتي . . آيا جاي گياه روان پزشکي خالي نيست . درست در آستانه ي قامت خميده ي کاکتوس هاي اقليم هاي خشک و بي آب ، کاکتوس هاي بي ناز و عشوه ي شرابط سخت . ؟! 


 


#ساجده_شيرين_فرد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بازی های 2019 تااااااا 2020 ثبت برند gograboffers دبیرستان استعدادهای درخشان دستغیب کازرون ḂṮṠ دکتر امیر مهدی رسولی Josue شرکت سفیران نوین اطلاعات boy download