بسم الله الرحمن الرحيم


 


 


شب ، زانو هايش را به آغوش کشيده بود ، درست به مانند سر دخترک که به سياهيش تکيه کرده بود . مرواريد ريسه مي کرد ، ذکر تسبيح غمش را .


آب به سينه مي فشرد چهره ي غمگين دخترک را . ! ماهي بوسه مي زد ، گونه هاي ترگونه کرده اش را و خدا پنهان شده به زير چادر سياه شب ، کي نگاه مي کرد ، تنهايي بي انتها را . ! 


آرام آرام خدا پايين آمد ، مشتي خاک به دست گرفت و جايي درست حوالي بهشت ، به مشتي آب دريا و کمي خاک پاي گلدان هاي گل سرخ فردوس ، در گوش تنديسي که ساخته بود ، تنهايي هاي دخترک را زمزمه کرد . و نفخت فيه من روحي . ! جان داد به جاني که داشت از دخترک ذره ذره مي رفت . 


تنديس ، قامت راست کرد . سر به آسمان گرفت و درگوشي هاي خدا را لبيک گفت . به لبيکش ، جان به جان کائنات پيشاني شکر و لبيک به لب لبيک گويانش ، به خاک گذاشتند . تنديس ، پر بود از خدايي که خودش را آرام آرام دميده بود به جانش . قدم به قدم ، نزديکتر مي شد .دخترک ، حالا چشمه ي مرواريد هايش ، خشک شده بود ، او رسيده بود . ! 


 


#س_شيرين_فرد 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فالن گيم من یک دانش آموز هستم. پاسخ Naomi مسجدفاطمه الزهرا (س) مهدی هستم(سیدمهدی) وبلاگ فروشگاه ویساشاپ Kelley (همه چیز درباره ی گوشی های اندروید) سمرقند